در گفتگوی حریم حرم با همسر شهید مدافع حرم مطرح شد:
شهید سیاح طاهری؛ از مبارزه با رژیم پهلوی تا شهادت در دفاع از حرم
سال آخر که برای 22 بهمن به راهپیمایی رفته بودیم، باهم در خیابان انقلاب یک ایستگاه صلواتی دیدیم که چای میدادند. حاجآقا میگفت چقدر این صحنه مرا به یاد پیاده روی اربعین میاندازد. میگفت کسانی که در این مسیرها قدم میگذارند، در مسیر دفاع از حرم هم قدم میگذارند!
حریم حرم: شهید «سعید سیاح طاهری» از جمله شهدای مدافع حرم است که در دوران تاریخ ساز نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) حضور داشته است. دوران نوجوانی و جوانی شهید «سیاح طاهری» به مبارزه با رژیم طاغوت گذشت و پس از انقلاب نیز این شهید مجاهد در میادین مختلف دفاع از انقلاب همچون مقابله با ضد انقلاب و منافقین حضور فعال داشت.
شهید «سیاح طاهری» در دوران هشت سال دفاع مقدس در عملیاتهای مختلف حضور داشت و با اهدای یک چشم در راه دفاع از خاک و مقدسات خود به مقام جانبازی 70 درصد نائل شد. او پس از جنگ نیز در جبهه فرهنگی به مجاهدتهای خود ادامه داد تا اینکه حرم اهلبیت(ع) در سوریه مورد تهدید تروریستهای تکفیری قرار گرفت؛ این رزمنده با سابقه برای دفاع از حریم اهل بیت به میادین نبرد در سوریه شتافت و سرانجام در دیماه سال 94 به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست.
به مناسبت سی و نهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با همسر بزرگوار شهید «سیاح طاهری» به گفتگو نشستیم تا بخشی از فعالیتهای انقلابی این شهید مدافع حرم را مرور کنیم و به ثبت برسانیم. خواندن این خاطرات خالی از لطف نخواهد بود.
از پخش اعلامیه تا افشاگری علیه خیانتهای رژیم پهلوی
ما بعد از انقلاب باهم ازدواج کردیم و من خیلی در جریان فعالیتهای ایشان بر ضد رژیم پهلوی نبودم. اما میدانم که ایشان در پخش اعلامیهها و فعالیتهای مطالعاتی خیلی فعالیت میکردند.
خودشان یکبار گفتند که قبل از انقلاب با بعضی از آنهایی که بعداً نماینده شهرآبادان شده بودند جلسات قرآنی و گروههای کتابخوانی داشتیم. قبلاً در یک کانونی با جوانانی که دوست داشتند فعالیت میکردند و آنها را آماده میکردند.
مادر شهید تعریف میکرد:« به خاطر اینکه مبادا ساواک اینها را دستگیر کند، همیشه با فعالیتهایش مخالفت میکردم. میگفتم شب نرو بیرون! شب زودتر بیا، یکشب دیدم که از خانه بیرون نرفته است. تعجب کردم. وقتی دیدم برای بار دوم این اتفاق افتاد تعجبم بیشتر شد. اما وقتی بهجای خوابش رفتم، دیدم بالشها را چیده و رویش پتو کشیده تا من فکر کنم از خانه بیرون نرفته است!
مدتی که دیدیم ساواک فعالان انقلابی را دستگیر میکند، نگران سعید شدیم. پدرش صلاح دید که او بهجای آبادان در سوسنگرد باشد. اما آنها در حسینیهای در سوسنگرد به فعالیتهای خودشان علیه رژیم ادامه میدادند. از کتاب خواندن و دایر کردن کتابخانه گرفته تا بحث و افشاگری خیانتهای رژیم پهلوی.»
در جنگ تا آخرین لحظه گوش بهفرمان امام بود
ما سال 60 ازدواج کردیم. آن زمان حاجآقا 23 ساله بودند. از ابتدای شکل گرفتن بسیج به این هاد پیوسته بود. عضو بسیج عشایر بود. بعد از انقلاب به کمیته رفته و مسئول برقراری امنیت بود. درست یک هفته بعد از عروسیمان به سپاه پیوست.
از ارادت او نسبت به انقلاب همینقدر بدانید که ایشان پس از مجروحیتشان، که 70 درصد جانبازی برای ایشان داشت، قبول نکردند از حقوق مرسوم استفاده کنند. میتوانست در خانه بنشیند و کار نکند و حقوق بگیرد اما نپذیرفت. دوست نداشتد بیکار باشد و بدون هدف زندگی کند. در هر عرصهای که میدید میتواند کاری انجام دهد برای انقلاب و عقایدش فعالیت میکرد. در جنگ تا آخرین لحظه گوش بهفرمان امام بود. میتوانست به عقب برگردد اما همیشه خودش تقاضا میکرد که به خط برود و برای این موضوع به بالا دستیهایش نامه مینوشت.
بعد از جنگ شروع کرد به درس خواندن و به دانشگاه عالی سپاه وارد شد. درسش خیلی خوب بود. معدلش 17.60 بود! هیچ وقت آرام نمینشست. همیشه به دنبال این بود که یاد امام و شهدا به فراموشی سپرده نشود و هر فعالیتی که از دستش بر میآمد برای این امر انجام میداد. از یک جا نشستن و بیکار بودن بدش میآمد!
روز 22 بهمن برای انجام کارهای عقب افتاده نیست!
در مورد روز 22 بهمن خاطرهای دارم. من معلم پرورشی مدرسه بودم و مشغلهام بسیار زیاد بود. گاهی حتی به امور منزل نمیرسیدم. یک سال در روز 22 بهمن که تعطیل بود از یک نفر برای تمیز کردن خانه کمک گرفتم و به نظافت خانه پرداختم. همسرم مرا سرزنش کرد که چرا روز 22 بهمن را برای این کار انتخاب کردید؟ این روز را تعطیل کردهاند تا همهی ما در راهپیمایی شرکت کنیم نه اینکه به امور عقب افتادهی شخصیمان رسیدگی کنیم!
آن زمان ایشان آبادان بود و من تهران بودم. از من ناراحت شدند و این برای من باعث عبرت شد.
هر سال 22 بهمن هر کدام از اعضای خانواده از خانهی خودمان راه میافتادیم و در مسیر راهپیمایی به هم میرسیدیم. هرسال خانوادگی به راهپیمایی میرفتیم؛ تمام خانواده. همین روش را برای پیاده روی اربعین هم انجام میدادند. خیلیها به ایشان میگفتند چرا همه خانواده را با خودت به پیاده روی اربعین آوردهای؟! ایشان میگفت همانطور که امام حسین (ع) با اهل و عیالش به این مسیر آمد ما هم با خانواده میآییم.
سال آخر که برای 22 بهمن به راهپیمایی رفته بودیم، باهم در خیابان انقلاب یک ایستگاه صلواتی دیدیم که چای میدادند. حاجآقا میگفت چقدر این صحنه مرا به یاد پیاده روی اربعین میاندازد. میگفت چقدر این امور به هم گره میخورد و این پیاده رویها مسیر ما را در این دنیا مشخص میکند. کسانی که در این مسیرها قدم میگذارند، در مسیر دفاع از حرم هم قدم میگذارند!
بعد از شهادتشان از گریه خیلیها متعجب شدم
بعضی از جملههای آقا و امام را حفظ کرده بود. خصوصاً جملات امام را که در زمان جنگ فرموده بودند. در مورد شهدا جملاتی به نقل از امام میگفت:« امام فرمودند شهدا امام زادگان عشقاند!» یا میگفت حضرت آقا فرمودهاند باید چنین کاری را انجام دهیم، امام در مورد رابطه با آمریکا اینطور فرمودهاند و …
سعی میکردند تمام سخنرانیهای حضرت آقا را گوش کنند. علاوه بر این که گوش میکردند در روزنامه هم میخواندند!
وقتی دشمنیها و عناد ورزیها با انقلاب میدیدند خیلی ناراحت میشدند. در مورد آنهایی که ابتدا انقلابی بودند و بعد مسیرشان را از انقلاب جدا کردند میگفتند ببینید اینها چطور خودشان را بدبخت کردهاند. عاقبتشان را ویران کردهاند. همیشه میگفت آدم اهمیت عاقبت به خیری را اینجا متوجه میشود! در مورد جوانها میگفت اینها گذشته را نمیدانند و اسیر دست دشمنان انقلاب شدهاند. جواناند و ناآگاه.
اهل جر و بحث با هیچ کس نبودند. خوب بحثها را گوش میکردند و یکی دو جمله کلیدی میگفتند. آنقدر قشنگ و مستند و دقیق صحبت میکردند که همه قانع میشدند. میگفتند خب حرف آخر را حاجآقا زدند! در مقابل شایعات و حرفهای بیاساس میگفتند سند بیاورید. با آرامش صحبت میکردند. به دور از شلوغ کاری و احساسات.
بعضی از آشنایان ما بااینکه از لحاظ اعتقادی حاجآقا را قبول نداشتند، اما احترام بسیاری برای ایشان قائل بودند. ایشان شخصیت بسیار جذابی داشتند و جوانها را خودشان جذب میکردند. دروغگویی و ریا در ایشان نبود. مؤدب و با احترام با همه صحبت میکردند. حتی اگر مهمان ما هم عقیدهی خودشان نبودند، احترام فوقالعادهای به ایشانمی گذاشتند. وقتی ایشان به شهادت رسیدند اشکهایی بر ایشان ریخته شد از سوی افرادی، که بسیار موجب تعجب من شد.
درد و دلهای همسر شهید
کاری به دشمنان ملت ندارم، من خطاب به دوستانمان میگویم. اگر مسئولان ما کمکاری میکنند، اهمال میکنند، به این ملت نرسیدهاند، گناه این انقلابی که برای آن خون دادهایم نیست! مسئولان ما اشتباه کردهاند! کسانی که آمدند و رفتند و به مردم رسیدگی نکردند. ما برای پیروزی انقلاب خون دادیم.
تمام حرفهای امام بر اساس آیات قرآن است. ما اولین بار از امام شنیدیم که 22 بهمن یوم الله است. یوم الله در قرآن در مورد روزهایی خاص است که معجزاتی از سوی خداوند رخ میدهد. مثل شکافته شدن دریا برای حضرت موسی(ع). این یعنی تا قیامت 22بهمن، یوم الله است. در این روز رژیمی سرنگون میشود که دنیا پشت آن است. بعضیها میخواهند با حرفهای نامربوط جوانها را از این روز و از انقلاب جدا کنند. ما باید مراقب باشیم و پشت سر رهبری و پا بهپای ایشان باشیم. به یاد شهدایی که زنده و شاهد ما هستند.
منبع: حریم حرم
آخرین نظرات